همان که با قلمش آفرید صورت ها
کنون به خاک کشیدست صورت خود را
به عهد خویش بگفتند وی کمال الملک
به حق که بوده کمال و جمال بر این ملک
اگر که روضه بخواندی و لذتی بردی
بدان که صاحب روضه بخفته در اینجا
اگر چه بود شافعی و به پیشه قاضی بود
کتاب روضه ی او شهره است در دنیا
ز لطف حق چو شدی زائر امام رضا
زیارتی بنما همچنین تو شیخ بها
اگر چه چون گهری جا گرفته در دل خاک
گذشته صیت کمالش ز جمله ی افلاک
هوای روضه ی رضوان مرا رسید مشام
چو روی خود بنهادم به قبر سمنانی
نمود پشت به دیوان و سر به طاعت برد
از آن که خواست بپوید ره مسلمانی
در این میانه که خفته ست؟ کان علم و ادب
به احترام نشین و تو با ادب برخیز
به مُلک ما نه که شُهرَست بلکه در عالم
شدست شُهره و فخری برای ما شده نیز
اگر نسیب تو گردد زیارتِ شه طوس
بجوی نور خدا را ز قبرِ شمسِ شموس
امام هشتم ما هست و قبله ی هفتم
بدان وی ش ز مصادیق لا اسالکم
شهنشاه ملک سخن کیست کیست
که چون او شهی در جهان نیست نیست
همان است که در دل طوس خفت
بود نامش فردوسی پاک جفت
در این مزار که خفته؟ غزالی طوسی
همان که شهرت او شرق و غرب عالم رفت
نمود به احیا، علوم دین احیا
سپس گشود پر و از این سرای پر غم رفت
اگر زیارتِ ابن یمین برفتی تو
ببوس قبر گرامی آن عزیزِ هُمام
فَرومَد است محلِ تولد و مدفن
بر او ز جانب یزدان بود درود و سلام
اگر ز جور کسان جان تو به لب آمد
بیا و کن تو تاسی به حضرت جوری
ستم پذیر مباش و ستم مکن بر کس
اگر به خردی و ناچیزیش بود موری